یادداشت اول

پس از مدتها در فکر ساختن وبلاگ بودن سر انجام بهش جامع عمل پوشاندم.

قراره از چیزایی که دوست دارم بنویسم مثل سینما و هنر و جنوب و بندر و......

و از چیزایی که دوست ندارم و باعث شدن که دوست داشتنی هام کم رنگ بشن. 

تو اسمش گیر کرده بودم که یک دفعه از غیب بهم الهام شد( با عالم غیب رابطه دارم) ٬ هم دوست داشتم سینمایی باشه ( علاقه اولم) و هم روزهای خوبی رو یادم بیاره

قسمت اولش شد «روزی روز گاری»  که سینمایی هست و آدم رو میبره به شاهکار سر جو لئونه  «روزی روزگاری در امریکا » .

قسمت دومش هم شد «دلگشا» که هم دل آدم وا میشه هم اینکه اسم خیابونیه که توش بزرگ شدم و انقدر خاطره هست ازش که تو هیچ وبلاگی جا نمیشه.

خونه رویایی بچگی من هم تو این خیابون بود ، همسایه مسجد بودیم ته یه بن بست که توش فوتبال بازی میکردم و همه اولین های زندگی رو داشت.

اما حالا هیچ اثری ازش نمونده . نه از خونه نه از بن بست همش شده مسجد جامع . فقط الان میشه گفت یادش بخیر.

خلاصه این شد اولین یادداشت.

_{همین الان هم لینک دوستان خوبم رو میذارم که پیشدستی کرده باشم اونا هم تو رودر بایستی لینک  منو بذارن}