دلگشا

اجتماعی، فرهنگی ، سینمایی

دلگشا

اجتماعی، فرهنگی ، سینمایی

سینما دیگر پیشینه دارد (نگاهی به اسکار هشتاد و چهارم)



1."جدایی نادر از سیمین" اولین جایزه اسکار تاریخ سینمای ایران را برد و دل همه مردم سرزمینش را شاد کرد. هشتاد و چهارمین اسکار دلیل شادی قومی شد که خیلی وقت بود خبر خوش نشنیده بود . به هر گوشه ای از سایت ها و وبلاگ های فارسی زبان آزاد که سر بزنید از این افتخار نوشته مسلمن هم مایه غرورمان است.

2. حادثه تازه ودیگری که در اسکار هشتاد و چهارم رخ داد موفقیت بی نظیر دو فیلم غیرمعمول  و متفاوت بود.
" هنرمند (The Artist)" ساخته کارگردان فرانسوی میشل هازاناویسیوس (که خداییش هر کار میکنم نمیتونم اسمش رو تلفظ کنم) و "هوگو (Hugo)" ساخته مارتین اسکورسیزی  یکی از بزرگان تاریخ سینما. متفاوت از این جهت که یکی کارگردانی جوان و کم تجربه دارد که اهل هالیوود نیست و فیلم دیگر را پیر سینما ساخته،کارگردانی که که تجربه فیلمسازیش به 44 سال پیش بر میگردد. هنرمند فیلمی با تکنیک فیلمبرداری سیاه و سفید است و هوگو فیلمی پر از رنگ و لعاب های قابل توجه با تکنیک سه بعدی دیجیتال با استفاده از جدیدترین تکنیک های مدرن ، صدا یکی دیگر از تفاوت های این دو اثر بیاد ماندنی اسکار هشتاد و چهارم است. هنرمند فیلمی صامت و سرشار از موسیقی است و هوگو فیلمی با جلوه های صوتی پیشرفته که صدا یکی از عناصر اصلی فیلم را تشکیل داده است.
ولی این دو فیلم  نقطه مشترکی داشتند. نقطه مشترکی که دل رای دهندگان آکادمی اسکار را برده بود. هر دو فیلم از گذشته میگفتند، از گذشته سینما، از هنری که دیگر نو نیست. پیشینه دارد. عمرش به صد و هفده سال میرسد. مثل یک ادای دین است به بزرگانی که این هنر را بسط دادند تا به شکل امروزی خودش درآمد.
هوگو داستان ژرژ ملیس را تعریف میکند که پدر سینمای علمی - تخیلی است ، زمانش برمیگردد به 1904 هم دوره برادران لومیر که اولین دستگاه سینماتوگراف را اختراع کرده بودند. فیلم دوران سرخورده شدن ملیس است،با پیشرفت سینما فیلم های ملیس از اعتبار افتاده و حتی یک نسخه هم از فیلم هایش موجود نیست و همه فکر میکنند در جنگ جهانی اول کشته شده. هنرمند ولی شخصیتش خیالی است سوپر استار سینما صامت که با آمدن صدا به سینما ابهتش فرو میریزد . تلاشش برای بقا سینمای صاممت با شکست مواجه میشود و رو به نابودی میرود. مبارزه با پیشرفت فن  سینما غیر ممکن است.
ولی هر دو فیلم به شخصیت هایشان ارج مینهند. قرار نیست سینما به بهانه پیشرفت فرزندان و تاریخ سازانش را ببلعد. این دو فیلمساز به شکل هوشمندانه ای پایان های بسته و خوشبینانه ای برای فیلمشان رقم میزنند. قرار بر ستودن و بالیدن به پیشینه سینما است . ملیس یک بار دیگر صدای دستگاه آپارات را میشنود که تنها نسخه بازمانده فیلمش را به نمایش میگذارد و سوپر استار فیلم هنرمند به پرده باز میگردد با رقصیدن ،هنری که نیاز به حرف زدن ندارد. شاید هم کمی اغراق باشد و در واقعیت نسل پیشین سینما با پیشرفت نابود شده اند ولی حسی که تماشگر امروز مشتاقش است ،حس خوبی است که از گذشته می آید. اتفاقات خوب گذشته در ذهن انسان همیشه بی نقص است .


3. اما بهترین فیلمنامه اسکار مثل جایزه گلدن گلاب نصیب وودی آلن شد. "نیمه شب در پاریس (MidNight in Paris)" آخرین ساخته وودی آلن باز هم با تم اصلی ارج نهادن به پیشینیان هنر جایزه بهترین فیلمنامه را از فیلمهایی چون هنرمند و جدایی نادر از سیمین ربود. ولی با یک تفاوت بزرگ نسبت به دو فیلم یاد شده. وودی آلن فقط به سینما نپرداخت بلکه با مرکز قرار دادن ادبیات به با زنده کردن هنرمندان بزرگ اوایل قرن بیستم پیشینه همه هنر ها را ستود ، با کنایه ای که به نسل امروز میزد که قدر شناسیشان نسبت به این پیشینه افول کرده است. پس با وجود پر رنگ بودن ادبیات در این فیلم جایزه بهترین فیلمنامه (که خود شاخه ای از ادبیات محسوب میشود) دور از انتظار نبود. هر چند این سومین باری است که این جایزه نصیب وودی آلن میشود.